میخواستم برم نماز. اومدن از بابا رگ بگیرن. بخاطر انتی بیوتیک ها رگ هاش نازک شده و بدن ش کم اب. نزدیک 6بار این سوزن بلند و رد کردن و نتونستن. پرستار میگفت پوست ش بخاطر کم ابی بدنش کلفت شده. از ناله های بابا نگم اینقدر ناله زد مات و حیرون موندم چی کنم. دستشو اورد بالا بغلم کرد. کمی اروم شد. منم به اشکام اجازه دادم بریزه. نمیشه که همیشه قوی بود. اصرار اصرار که منو ببرید خونه.میگه دعا کن خدا ازم راضی باشه
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت